لب :) خند بزن

نیشتو تا بنا گوشت باز کن! همین الان :)

لب :) خند بزن

نیشتو تا بنا گوشت باز کن! همین الان :)

یه شعر خوب :)

خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی / بشنود یک نفر از نامزدش دل برده/ 

مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی/ که به پرونده ی جرم دخترش برخورده / 

خسته ام مثل پسر بچه که درجای شلوغ / بین دعوای پدر مادر خود گم شده است / 

خسته مثل زن راضی شده به مهر طلاق/ که پس از بخت بدش سوژه ی مردم شده است/

خسته مثل پدری که پسر معتادش / غرق در درد خماری شده فریاد زده/

مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس/ پسرش پیش زنش بر سر او داد زده/

خسته ام مثل زنی حامله که ماه نهم/ دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است/

مثل مردی که قسم خورده خیانت نکند / زنش اما به قسم خوردن ان مشکوک است/

خسته مثل پدری گوشه ی آسایشگاه / که کسی غیر پرستار سراغش نرود/

خسته ام بیشتر از پیرزنی تنها که / عید باشد نوه اش سمت اتاقش نرود/

خسته ام کاش کسی حال مرا می فهمید/ غیر از این بغض که در راه گلو سد شده است/

شده ام مثل مریضی که پس از قطع امید/ در پی معجزه ای راهی مشهد شده است...

<< علی صفری >>