لب :) خند بزن

نیشتو تا بنا گوشت باز کن! همین الان :)

لب :) خند بزن

نیشتو تا بنا گوشت باز کن! همین الان :)

طلاق

خدایی از همه انتظار داشتم غیر از آنجلینا جولی و برد پیت 

:(

پریا

چی تو وجود توعه که انقدر حالمو خوب میکنه؟!

چی تو صداته که همه ی انرژیمو بهم برمیگردونه؟! 

چطوری انقدر زیر و رو میکنی آدمو؟!

بیخود نیست که "هوای تازه"  سیوت کردم

میای و توی یه ثانیه هر چی غباره می بری 

دوستت دارم :)

زیاااااااااااد :)

اصلاحات رفتاری:)))

یک تصمیم جدید دیگه گرفتم :)

دارم خودمو رفرش میکنم :)))))

اینکه

قربونت برم، فدات شم، عشقم، عزیزدلم و کلی چیز های دیگه رو فقط برای آدم های خاص و خیلی مهم زندگیم بکار ببرم

عزیزم هم بذارم برای بقیه :)

والا چه وضعش بود که در جواب نوه ی خاله ی مادر بزرگ عمه ی مامانم بگم قربونتون برم :)) 

یا برای کامنت واسه یه هم مدرسه ای ساده هزار بار دورش بگردم و اون همه ذره ای خوشحال نشه ودر جواب هزار دور بیشتر دورم بگرده و من هم حتی یه لبخند نزنم؟!

داشتم ازین دختر الکی قربون صدقه رو ها میشدم

ازین دختر الکی قربون صدقه رو ها نباشیم :)

که حداقل وقتی قربون صدقه ی اون خیلیییی مهم ها میشیم یکم باورشون شه

عشقم و جونم و نفسم و زندگیمی برای ابراز محبت افریده شدن نه تیکه کلام :)

مواظب تیکه کلام هامونم باشیم :)

تصمیمات "من"

از بدی های اینکه با توجه به علاقت انتخاب رشته کنی اینه که مثلا یهو بت میگن: عههههه اخرشم معماری؟! یا مثلا: برقی چیزی میرفتی. یا با لحن تحقیر آمیز با تعجب اسم رشته ی عزیزمو میبرن

بعله

معماری

:))))

بخدا اولویت اولم بود :)

خیلی هم دوستش دارم فامیل جان ها

خیلیییی هم از خودم خوشم میاد که نرفتم دانشگاه صنعتی شریف

خییییلی بیشتر تر هم از خودم خوشم میاد که دنبال علاقه ام رفتم. راستش خیلی هم احساس شجاعت میکنم الان :)  قرص و محکم  هم از رشته ام دفاع میکنم در برابرتون

+ این یه روی فامیله هاااا، ناگفته نماند که مامان بزرگم کلی برام قیصی درست کرده و خاله جانم یه عالمه جوزقند و میوه ی خشک و زنداییم هم یه عالمه آجیل بهم داده :) 

+بخدا بعضی از فامیل بدا انقدر شوتن که میگن کاش مهندس میشدی!  یا به بعضیا که میگم دانشگاه تهران، میگن خب کدوم دانشگاه، میگم تهراااان.میگن میدونم مثلا امیرکبیر یا علم و صنعت یا...:))))

+ بی ربط: 

مامان بزرگم با قیافه ی بچه خر کن میگه ننه جون حالا که میری دانشگاه چادری شو! 

من: نع!

-چرا؟! چادر به این خوبی؟!چادری شو

من با لبخند: نع!

- بخدا انقدر خوب و با حیا میشی

من با خنده: بی بی حیا دارم، عفت دارم، حجابم دارم، و نع :))

دیگه بنده خدا کوتاه اومد از نع نع من خسته شده بود ^____^

شاید اگه چند وقت قبل بود: میگفتم حالا ببینم چی میشه و حالا شاید شدم و... 

ولی دارم یاد میگیرم که حق تصمیم گرفتن رو فقط به خودم واگذار کنم:) 

اگه بخوام با یه حرف مامان بزرگم چادری شم، از کجا معلوم بعدا با یه حرف یه همکلاسی مثلا حجابمو نذارم کنار؟! هوم؟! 

همش دارم از این کارای خوبم کیف میکنم جدیدن ها :)

یکمم میون دعاهاتون برای بهار ما دعا کنید

ممنون :)

همه بی عیب و نقصا :)

بخش زیادی از علاقه ام به کسی، به این ربط داره که به "خودم" در کنار اون شخص چقدر علاقه دارم!

***

یه دختر خاله دارم که خیلییییی دوستش دارم. اصلا اگه خواهر بزرگتر داشتم انقدر خوب نمیبود که دخترخالم هست

فقط چون خیلیییی آدم سروزبون دارو فان و باحالیه، من که در کنارش قرار میگیرم میشم یه بچه ی آرووووم و خجالتی و حتی بی دست و پا! بی دست پا هم بخاطر اینکه توی کارهای خونه هم از نظر سرعت مثل فرفرست :))) هم همه کاری بلده! ازین دخترا که اگه ولشون کنی ترشی و مربا و لواشک که سهله، رب هم خودشون درست میکنن! و حتی از جنبه ی قرطی بودن هم استاااد توی مسائل مد و آرایش و مدل لباس و مدل مو و این حرفا

خلاصه که یکم اذیتم وقتی با همیم و هی باید تند تند ازم تعریف کنه تا روی فرم بیام

اونوقت یه دختر دایی هم دارم،در ظاهر آرووووم، خجالتی حتی! بعد من و اون که در کنار هم قرار بگیریم انقدرررر میخندییییم که بقیه صداشون درمیاد! یعنی شما تصور کنید هر بار که با ما میومد اراک، عیییین دو ساعتِ تو راه رو داشتیم غش غش میخندیدیم! دوتامون خیلی شیطون و شنگول میشیم کنار هم :) 

نازه تو کار کردن هم دوتامون یواشیم و خوراک جفتی کار کردن :)

خلاصه که میخوام بگم انقدر آدمِ بی عیب و نقصی نباشید که آدم کنارتون از خودش خجالت بکشه :)) پیامِ من به دختر خاله ی مااااهم :) و همه ی آدم های بی عیب و نقص :)

زبان های متفاوت :|

کتاب روانشناسی زنان و مردانه، بعد یه فصل داره به اسم "زبانهای متفاوت". توی این بخشش جمله های زن و برداشت های مرد، یا جمله های مرد و برداشت های زن رو گفته :


وقتی زنی میگوید :[ خیلی خسته ام هیچ کاری نمی توانم بکنم]، مرد ممکن است بشنود :[ همه کار ها را من انجام می دهم و تو هیچ کاری نمیکنی. تو باید بیشتر کار کنی. نمی توانم همه کار هارا انجام بدم. خیلی احساس یاس میکنم.یه مرد به معنی واقعی میخوام که باهاش زندگی کنم. انتخاب تو یک اشتباه بود]


یا مثلا

وقتی که زنی میگوید :[ این خانه همیشه کثیف است] مرد ممکن است بشنود :[ این خانه از ریخت و پاش تو کثیف است. هر کاری که از دستم بر بیاد انجام میدم تا تمیزش کنم ولی قبل از این که کارم تموم بشه تو ریخت و پاش کردی. تو واقعا آدم تنبل و بی خیالی هستی. اصلا نمیخوام باهات زندگی کنم. مگر اینکه خودتو عوض کنی. یا تمیزش کن یا برو ]

:|

جنگه مگه؟! 

کم مونده بگه:

وقتی زنی میگوید :[سلام] مرد ممکن است بشنود:[ این چه وقته خونه اومدنه؟! خجالت نمیکشی منو با بچه ها از صب تا حالا تنها گذاشتی رفتی پی الواتیت؟! لابد با اون دوستای جلف و جفنگتم بودی.صد دفه گفتم یامن، یا اون دوستای دوزاریت. باشه. حالا که اونارو انتخاب کردی همینجا تمومش میکنیم خیلی ادم مزخرفی هستی. به یه مرد احتیاج دارم که یکم به زنش توجه کنه. توی خاک برسر بری بمیری بهتره، اصلا پشیمون شدم بت سلام دادم ایکبیری، برو همونجا که تا الان بودی باهات سلام تعارف کنن، دیگه نمیخوام ببینمت کات فور اور ]

:|

اندر احوالات تلویزیون بینی :|(2)

+ ای خداااااا منو بکش! (الکی)

باز نفهمیدم اخر سه دونگ سه دونگ چی شد 

:|||||||||||

+ دستپخت رو چرا هی پخش نمیکنن خو؟ هی این برنامه هه دعوت رو میذارن

دیدیدش تا حالا دعوت رو؟! خییییلی همه چیش قروقاطیه! مجری داره با ایما اشاره خودشو کلک و پر میکنه که به پشت صحنه یه چیزی بگه، یهو برنامه میره رو آنتن، بعد اخر برنامه خواننده میارن، سی دی آهنگ پلی نمیشه میگن همینجوری یه دهن بخون :))) بعد تو رفت و آمدشون به صحنه گره میخورن بهم، اصلا یه آشفته بازاریه که نگو :))))

+بابا لنگ دراز هم تموم شد و دو قسمت اخرشو ندیدم :|||| 

چرا اخه؟! این تاوان کدوم گناهمه؟! :((( 

البته رفتم قسمت اخرشو تو آپارات دیدم!

+ بچه های نسبتا بد رو کامل و جامع دیدم، خیلی هم خوب بود :) 

+ بــــــــــــه میبینم که دورهمی و خندوانه جذاب تر شدن :) خیلی خوبه که به نظراتم انقد اهمیت میدن :)

+ دربی هم خو....  :|

:دی

به بابام میگم: حالا که من زحمت کشیدم که کارم به پردیس رفتن نکشه، ترمی 10 میلیون دستی بهم بده

وی لبخند شیرینی زده، صدای تلویزیون را بیشتر کرد

:))))

خدایی خیلی منطقی دارم میگم :دی

اهههههههههههه!

خداشاهده دلم میخواد فردا گوشیمو کنار بذارم

ولی این سنجش خاک بر سر هر لحظه ممکنه جوابا رو اعلام کنه

عین آدم منتظر 31 شهریور بودیماااا! 

مریض بودید بگید ممکنه جوابا زودتر بیاد؟! 


مدرسه :(

اگه میشد یه روز از گذشتمو تجربه کنم...

یه روز میرفتم مدرسه

صبحش دیرتر از بقیه برسم و بدو بدو پله هارو دوتا یکی کنم، یهو آیدا بیاد بگه تروخدااااا منو با خودت ببر،  یه دستشو بندازه رو شونه هامو خودشو بزور بکشه بالا و وقتی رسیدیم به اخرین پله، بگه الهه تشنم شد بیا بریم پایین آب بخوریم!

برسم جلو در کلاسا و پریا به شوفاژ تکیه داده باشه و پاهاشو دراز کرده باشه، برم بشینم کنارش

یا برم تو کلاسمون قیافه ی خندون تینا رو ببینم و دوستان هم با آهنگ های غر دارشون از پایِ تخته خوشامد بگن

همشونو بغل کنم و پرستو بگه وااااای الهه تو چقدر خوب بغل میکنی

بعد تینا غلامی نشسته باشه سر جاش و کتاب تستش جلوش باشه و لقمش دستش، تو راه که میرم پرده ها رو بکشم و پنجره هارو باز کنم، سلام بده بهم

زنگ تفریح شه و یه عالمه منتظر وایسیم و با فریاد های پرنیان پرنیان بالاخره جمع تکمیل شه و بریم پایین،  تو اینه ی کنار دفتر یه عکس بگیریم

بزنیم بیرون بریم رو چمنا بشینیم، هی ولو شیم و سر یکی رو پای اون یکی، محدثه از هیجان صحبت هاش چمنارو بکنه و هی غر بزنم سرش! یا چمن های کنده شده رو بردارم بکنم تو گوش و دماغتون!

یابریم سمت جاده و کنار جدول هاش جا خوش کنیم،پریا اهنگ بذاره و من مشغول باز کردن بند کفشای پرنیان شم،پرنیانم هی بگه نهههههه و دستشو بذاره رو کفشش و ولش نکنه! یا بره دو قدم اونور تر همه ی صمیمیتش با ما رو با فین هاش بهمون ثابت کنه! 

 یا از بوفه یامی و ماست موسیر بخریم و وایساده بخوریم

بعد من و تینا و محدثه بگیم ما اسلامی داریم و زودتر جداشیم، بریم سر راه پله ها یکم آب بخوریم و با خانوم جعفری شوخی کنیم

یا صبحونه خوردن اسلامی رو دید بزنیم و اونم با دهن پر مارو ببینه، دهنش از تکون خوردن وایسه!

بدو بدو بریم بالا و محدثه صحنه ی هیجان انگیز صبحونه خوردن اسلامی رو برا همه شرح بده و غش غش بخنده!

زنگ ناهار شه بریم فاضلاب، هی به هم شن پرت کنیم و پریام لقمه ی گندشو گاز بزنه و دو نقطه خط نگامون کنه! تینام قابلمه غذاش جلوشه ولی انقدر مشغول تعریف کردن میشه که نصف غذاشو ما میخوریم و نصف دیگشم میمونه! 

انقدر دیر شه که یا نریم، یا تو حیاطی که پرنده پر نمیزنه با ضرب های محدثه روی قابلمه ی تینا بریم تو ساختمون و خانم مجیدیان هزار تا چش غره بره تا رامون بده! یا خانم سمیعی وسط تمرین حل کردن باشه و بگه خانوما خیلی دیر میاید

زنگ که میخوره همگی بریم جلو سرویسا و کلی لفتش بدیم و یه عالمه حرف بزنیم، اخر سر همتونو بغل کنم و برم تو سرویس بشینم نگاهتون کنم

یا شاید یهو تصمیم بگیریم پیاده بریم!  پیاده که بریم، پریا و محدثه خاطره ی اون پسرای مزاحم توی پارک و قضیه ی "حریم من" و سیلی رو تعریف کنن وسط خیابون امام کلی بخندیم و اصلا یادمون بره سر ظهر تو برق آفتاب این همه پیاده اومدیم! 

برای برگشتن به عقب هیچ روز فوق العاده و خاصی رو انتخاب نمیکنم!

فقط یه روزِ عادی

یه روزِ خیلی خیلی عادیِ مدرسه رو...

:)

عرووووسی

دیشب عروسی دختر عموم بوووود :)

جاتون خالی خوش گذشت 

دختر عموم و شوهرش خیلی زوج خوبین :) اصلا نگاهشون که میکنی نمیتونی جلوی لبخند های پت و پهنتو بگیری:) 

راستی عروس سه تا داداش داره، بعد با داماد چهارتایی دورش حلقه زده بودن میرقصیدن...هعععععییییی...  سه تا داداش لدفا :(((((((

:((((

با غمِ کشفِ ناخن هایِ شکسته حینِ شستنِ موهام چه کنم؟! 

:(

به طور اتفاقی وبلاگ یک خانومی رو خوندم که داستان خواستگاری برادرش رو گفته بود

نقل قول مستقیم که نمیتونم بکنم ولی ماجرا اینطوری بوده که خواستگاری یه دخترِ خوب رفته بودن که گویا خوشگل نبوده 

بعد برادرش کلی فکر میکنه که عایا خوب بودنش و در نظر بگیره یا قیافشو

و برای این که بفهمن  ظاهر بی حجاب دختره چنگی به دل داداشش میزنه یا نه تصمیم میگیرن صیغه موقت بخونن ولی پسره تازه میبینه که بی حجابش خیلی بدتره و اصلا نمیتونه با این دختر زندگی کنه. ولی انقدر لفتش میده که دختره دلبسته میشه و اخر سر خانواده پسره میرن میگن که ما دخترتونو نمیخوایم و دختره هم شکست عشقی و این حرفا

خیلی ناراحت شدم :(

کاش هیچ دختری اینطوری له نشه! 

کاش همه دخترا یه عالمه خوشگل باشن

کاش همشون انقدر غرور داشته باشن که بدونن لیاقت خواستگار ظاهر بین،بیرون انداختنه نه صیغه ی موقت و دلبستگی... 

:(

:(

یه جا نوشته بود...

از کِی دیگه همون آدم سابق نشدید...

از روزی که بعد از کلی اصرار به مامانم که: بخدا "کاوه آهنگر" اسم یه شخصیت شاهنامست نه بازیگر،

فهمیدم یه کاوه آهنگر بازیگر هم وجود داره 

:|

خب عین آدم اسم بذارید رو بچه هاتون 

:(

:)

یه وقتایی دلت نمیخواد پست بذاری و از حال و هوای خوب روزات بگی 

فقط به خاطر اینکه میترسی هر جاشو تعریف کنی، یه جاهای بهتریو از قلم بندازی و بعد انقدر نوشته هاتو بخونی، که اون جاهای بهتر کلا از خاطراتت هم محو شن و روزهایِ خوبِ توی ذهنت همش بشن چند تا یادداشت تیکه پاره!

دقیقا به خاطر همینه که چند روزه نیستم :)

الهی شکر به خاطر روزای خوب :)

هه!

یک بلندگوی مجلسی کنارش گذاشته، یه پارچه ی سبزِ یا حضرت عباس پهن کرده جلوی پاش و یه قوطی گذاشته جلوش

بعد داره نوحه میخونه مثلا، و ازین صدای گریه ها درمیاره که صداش اکو میشه

بعد وسطش میگه بده در راه ابالفضل...  

و می دهند... کم نیستن تعدادشون که "در راه حضرت عباس" دارن میان پولاشونو میریزن تو شکم این یارو

بعد یکم که مشتری هاش کم میشه، میگه: ما آدم ها وقتای خوشی یادمون میره که از ائمه یاد کنیم... بیاید در خوشیتون صدقه بدید... 

میگه: ما باید از نعمت های دنیاییمون برای خشنودی خدا و اهل بیت استفاده کنیم

بعد یکم دیگه صدای گریه در میاره و یهو نمیدونم چی میشه که سریع باندو میذاره تو ماشینش و فلنگو میبنده... 

.

.

.

احساس نفرت دارم

از این کلاهبرداری واضع تو روز روشن 

و بیشتر از اون آدمایی که فک میکنن الان که دارن پول مفت میدن به یه آدم (جانور البته) جوون و سالم که به جای کار کردن بیاد اینطوری و به اسم حضرت عباس گدایی کنه، ثواب میکنن

پوکی استخوان جمجمه واقعا بد چیزیه

این یه پستم واسه تو :)

خب حالا واسه این که دلت نشکنه یه پست چپر چلاق برات میذارم! 

کلی تو وب پری گشتم تا ببینم از کِی پیدات شد که نفهمیدم اخرش! 

عاقا اول بذار یه اعتراف بکنم برات! وای اولا ازت متنففففر بودم واقعا! خیلی زیادا! یه بارم تو مدرسه به پری گفتم اه این مرتضی کیه تو وبت رو مخمه :))))

ولی خب تو این مدت که شناختمت دیدم حالا آدم بدیم نیستی!

ولی صادقانه میگم، روزایی که میخوام تو دلم بگم عهههه همه ی این پسرا سو استفاده گر و عوضین، یادم میادت، و میگم نه همشونم نه :) 

آدم خوبی هستی خلاصه! خوب هم بمون :)

میدونی که به خونت تشنم! خیلی هم حرصم میدی! ولی خو حالا تولدت مبارک :))))

برا تولدم یه شعر گفته بودی که منم برای جبران یه شعر گفتم برات:

مرغ و خروس و اردک

تولدت مبارک

ای مرتضی ی کوچک 

:)))))))))))))

خیلی منتظر این روز بدم تا استعداد هامو بریزم بیرون 

:)))))

:))

جاستین بیبر قرار بوده سقط بشه ولی مامانش نگهش داشته...

.

.

.

قطعا پدرش باید بیشتر اصرار میکرد:)))))))

قاطی پاطی

+ دارن تو تلویزیون میگن که چرا باید ازدواج کرد؟! بعد پاسخ خودشون اینه که ازدواج کنید که به آرامش برسید! مگه زند گی مجردی جنگه که آرامش نداشته باشه؟!  

ولی یه جمله قشنگ خونده بودم قبلا :

ازدواج برای ساختن یک زندگی عالیه، نه خراب کردن دو تا زندگی معمولی !!!

+ سریال بچه های نسبتا بد عاااالیه، عااالی واقعا :)

+ تصمیم گرفتم هر دو هفته یک کتاب بخونم، ولی الان که تابستونه، هفته ای یکی

+ و تصمیم گرفتم که شنبه ها گوشیمو بذارم کنار :) 

+ خیلی وقته دلم هله هوله میخواد ولی بخاطر معده ی بهار نمیخرم ؛(((( یکی برام بخره :((((

+ در گیرو دار اموزش دیدن برای رفتن به دانشگاه، فهمیدیم که نباید 7،8 نفری قدم زد چون لو میری که اندک ترمی! بعد دختر خالم گفت چهار نفری هم نرید میگن دالتون ها :| بعد راه هم که میرید زیاد درو دیوارو نگاه نکنید :| میخواید راه نریم اصلا؟!  

+دارم پادری میبافم ^_^