لب :) خند بزن

نیشتو تا بنا گوشت باز کن! همین الان :)

لب :) خند بزن

نیشتو تا بنا گوشت باز کن! همین الان :)

یه شعر خوب :)

خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی / بشنود یک نفر از نامزدش دل برده/ 

مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی/ که به پرونده ی جرم دخترش برخورده / 

خسته ام مثل پسر بچه که درجای شلوغ / بین دعوای پدر مادر خود گم شده است / 

خسته مثل زن راضی شده به مهر طلاق/ که پس از بخت بدش سوژه ی مردم شده است/

خسته مثل پدری که پسر معتادش / غرق در درد خماری شده فریاد زده/

مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس/ پسرش پیش زنش بر سر او داد زده/

خسته ام مثل زنی حامله که ماه نهم/ دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است/

مثل مردی که قسم خورده خیانت نکند / زنش اما به قسم خوردن ان مشکوک است/

خسته مثل پدری گوشه ی آسایشگاه / که کسی غیر پرستار سراغش نرود/

خسته ام بیشتر از پیرزنی تنها که / عید باشد نوه اش سمت اتاقش نرود/

خسته ام کاش کسی حال مرا می فهمید/ غیر از این بغض که در راه گلو سد شده است/

شده ام مثل مریضی که پس از قطع امید/ در پی معجزه ای راهی مشهد شده است...

<< علی صفری >>


وقتی داری با شوق فوق العاده یه فیلم خیلی خنده دار نشون  میدی و هی خودت می خندی و به طرف نگاه میکنی و میبینی با یه قیافه خنثی داره نگاه میکنه...

اصلا دلت میخواد دستتو بندازی دهنشو جر بدی... با نهایت لطافت...

من عاشقتم که واسه این که سیب زمینی سرخ کرده هارو نخورم جلو چشمم میذاریشون بالا یخچال:) عاخه قد من؟! بالا یخچال؟! عاشقتم مامان ❤

دعا

خداوندا،  به من شهامتی عطا فرما

تا آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم،  بپذیرم

توانی عطا فرما تا انچه را که میتوانم تغییر دهم

و خردی تا تفاوت بین این دو را درک نمایم.

زندگیییی

خدایا...هیچکس هیچوقت هیچ مشکلی پیدا نکنه که بجای اینکه بهش بگن حل میشه، یا تموم میشه، یا اینم میگذره... بهش بگن [عادت میکنی]... 

آمین...

.

.

.

.

.

بهار: <<الهه ببین این لباس باربیم خیلی خوشگله ولی دلم میخواد عوضش کنم،  نمیدونم عوضش کنم یا نه.. تا حالا بین یه دوراهی گیر کردی؟!>>

دو راهی های مشکل و سرنوشت ساز خواهرم تو حلقتون... هیییی بچگییییی :-D 

کاش میشد گاهی اوقات از کسی غیر از همسر هم طلاق گرفت.. محترمانه واسشون تقاضای طلاق نوشت... تا بذاری و بذارن که بعد از حکم قاضی هر لکه ای که ازشون رو زندگیته پاک کنی...

اگه این طوری میشد... چقدر باید تقاضای طلاق مینوشتم... 


( پرنیان، تینا، به خودتون نگیرید :)

با معرفت تر از تو ندیدم

تا حالا هیچکس مثل تو خود منو نخواسته... هیچکس مثل تو نیست... احساس گناه میکنم ازین که انقدر فکر میکنی.... به من.... از اینکه بعد این همه مدت درگیر زندگی شخصیت نشدی و هنوز بهم فکر میکنی اول تعجب میکنم، بعد از خودم ناراحت میشم... جوری توش غرق شده بودم که اصلا یادم نبود، ساعتو میدیدمو همرو به اون ربط میدادم... استرس میگرفتم و درگیر میشدم... و همه ی این مدت یادم نبود که من انقدر فقیر نیستم که منتظر باشم و هیچکیو نبینم... چشمامو باز کردی... خیلی باز... قول میدم لعنت کنم همه ی احساس های پست و هرزه رو... قول  :)

to my love

تنها خواننده ی نوشته هام... سلام :)

الان که دارم این پست رو میذارم... داریم چت میکنیم :) و تو هم کلا خبر نداری الان! و داریم برنامه میریزیم بریم نمایشگاه نقاشی... :-) 

پری... 

.

.

.

.

خیلی خری :) 

نه جدی.... 

پری...

یه تشکر میخواستم بکنم ازت! همین :) 

واسه اینکه حالم خوب نبود، یکم برات غر زدم و تو چقدر با حوصله جواب میدادی... و چقدر زیاد بهم انرژی دادی... و اینکه چقدر یهو پی ام هات طولانی شد! چقدر یهو لحنت عوض شد... چقدر خوب حرف زدی یهو ... اولش اصلا نمیخونمدا... فقط کیف میکردم که یهو از ناراحت بودم انقدر واکنش نشون دادی! حالا هر چی میگفتی دیگه مهم نبود... من حالم خوب بود دیگه...

واسه اینم ممنونم که وقتی پی ام میدم بت یهو میزنه R! 

و این یعنی تو کلا از صفحه ی چت بیرون نرفتی و منتظر جوابمی... و کی دلش میاد اینجور وقتا ننویسه پرنیان مرسی؟! پرنیان عاشقتم.... مرسی که گوش میدی. مرسی که گوش میدی، مرسی که گوش میدی

:-)  عاشقتم بی نظیر