عاقا ازون جایی که دلم میخواست پست بذارم ولی چیزی گیر نمیاوردم تصمیم گرفتم چند تا چیز که تو ذهنمه رو بنویسم :)
اول اینکه این بوی عطر پسر همسایمون خیلی خوبه :)) خیلیییییی
بی شعورم هی میاد تو راهرو عطر میزنه بوش تو کل ساختمون میپیچه!!
دوم اینکه دلم میخواست که میشد با مرتضی علیخوانی و پارسا احمدی و اینا یه معلم خیلی خفن شیمی از تهران بگیریم :(
سوم اینکه دلم واسه فریدون تنگ شده باز :(
همین دیگه!