لب :) خند بزن

نیشتو تا بنا گوشت باز کن! همین الان :)

لب :) خند بزن

نیشتو تا بنا گوشت باز کن! همین الان :)

قشنگ بوت :)

دیریست که آتش از تنم می ریزد 

صد حنجره خون از سخنم می ریزد 

با بار غمی که روی دوشم مانده‌ست 

بر کوه اگر تکیه زنم می ریزد 


***شعر کاملشو توی ادامه مطلب گذاشتم***


با جمله‌ی رندان جهان هم‌کیشم 
خیام ترانه‌های پر تشویشم
انگار شراب از آسمان می‌بارد 
وقتی که به چشمان تو می‌اندیشم 

***
تا بال و پر عمر به رنگ هوس است 
از اوج سرازیر شدن یک نفس است 
آن لحظه که بال زندگی می‌شکند 
در چشم پرنده ، آسمان هم قفس است

***
باران: تب هر طرف ببارم دارم 
دهقان: غم تا به کی بکارم دارم 
درویش نگاهی به خود انداخت و گفت: 
من هرچه که دارم از ندارم دارم 

***
زد بانگ کسی که جاده‌ها را می‌زیست: 
ای بی‌خبر از عاقبت راه نایست! 
آن سوی قدم‌ها که نمی‌دانم کیست 
پیوسته کسی هست که می‌گوید: نیست 

***
ای صبح نه آبی نه سپیدیم هنوز
در شهر امید ناامیدیم هنوز
دیدی که چه کرد دست شب با من و تو؟
در باز و به دنبال کلیدیم هنوز

***
تا گریه طلسم درد را می‌شکند 
دل، حرمت آه سرد را می‌شکند
دریای هزار موج طوفان‌خیز است
اشکی که غرور مرد را می‌شکند 

***
او، من، تو... چقدر در تلاشند همه
از حادثه، سنگ می‌تراشند همه
من از تن او گذشت، من او شد و گفت:
ای کاش تو باشی و نباشند همه

***
ای مثل غرور ساده‌ی آینه، فاش
کاری نکنی شکستگی آید و کاش
دیدار تو با آینه حرفی دارد
هم با همه باش و هم جدا از همه باش

***
شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او
شد با شب و گریه روبرو  عاشق او
پایان حکایتم شنیدن دارد:
من عاشق او بودم و او عاشق او ...

***
تا عشق تو داغ بر جبین می‌ریزد
چشمم همه اشک آتشین می‌ریزد
هجران تو را اگر شبی آه کشم
خاکستر ماه بر زمیـــن می‌ریزد

***
در عشق اگر عذاب دنیا بکشی
با اشک به دیده طرح دریا بکشی
تا خلوت من هزار غربت باقی‌ست
تنها نشدی که درد تنها بکشی

***
 روح سحری، ناز دمیدن داری
مثل غزلی تازه شنیدن داری
ای قصه‌ی روزهای «من بودم و تو»
آن قدر ندیدمت که دیدن داری

***
ما خلوت رخوت زده‌ی مردابیم 
تصویر سراب تشنگی در آبیم
عالم کفنی به وسعت بی‌خبری‌ست 
ای خواب تو بیداری و ما در خوابیم

***
امشب دلم از آمدنت سرشار است 
فانوس به دست کوچه‌ی دیدار است
آن‌گونه تو را در انتظارم که اگر 
این چشم بخوابد آن یکی بیدار است 

***
دیری‌ست که آتش از تنم می‌ریزد 
صد حنجره خون از سخنم می‌ریزد
با بار غمی که روی دوشم مانده‌ست
بر کوه اگر تکیه کنم می‌ریزد

***
پیراهن خیس ابر تن‌پوش من است
صد باغ تبرخورده در آغوش من است 
این زندگی کبود – این تلخ بنفش 
زخمی‌ست که سال‌هاست بر دوش من است 

***
در حنجره‌ام شور صدا نیست رفیق
یک لحظه دلم ز غم جدا نیست رفیق
بگذار که قصه را به پایان ببرم
آخر غم من یکی دو تا نیست رفیق

***
من: دهکده‌ها نبض حقایق هستند
او: مردم ده با تو موافق هستند
ناگاه صدای خیس رعدی پیچید:
باران که بیاید همه عاشق هستند

 

ایرج زبردست