لب :) خند بزن

نیشتو تا بنا گوشت باز کن! همین الان :)

لب :) خند بزن

نیشتو تا بنا گوشت باز کن! همین الان :)

تصویر ذهنی :)

بچه که بودم تصویز ذهنیم از آیندم یه خانمی بود که موهاشو  بالا بسته و توی یه خونه ی خیلی روشن و خیلی ساکت در آرامش تمام داره نقاشی بزرگی  روی بوم میکشه!

الآن تصویر ذهنیم کامل تر شده! 

با کفشای پاشنه بلند از سر ساختمون میام خونه، کلید میندازم میام تو با دستای پر از خرید :)) بعد کفشای پاشنه بلندمو پرت می کنم اونور چون همه پامو زخم کرده! و واسه این که اعصابم از جرو بحث با کارگر آروم شه میرم دوش میگیرم و بعدش دوباره میام سراغ بوم نقاشیم! 


پ.ن :هیچ وقت نتونستم تصور کنم از ایران برم! پری چطور میتونی؟!؟!البته تینا و راضیه و پریا هم مثل توان! فک کنم مشکل از منه!!!

پ.ن: دلم میخواد یه دوست خیلی صمیمی خارجی داشته باشم! 

پ.ن: فک کنم واسه اینکه تصویرم از آیندم خراب نشه باید یه روز حداقل با کفش پاشنه بلند برم سرکار و با یه کارگر بدبختم دعوا کنم :))))