به اون همه خنده فکر میکنم که یهو ناخودآگاه بلند میشد و میگفتیم هیسسسس
به اون یدونه بیسکوبیت تردی که بی هوا گذاشتی جلوم
به اینکه من آروم به چونم میزدم و تو محکم به پیشونیت میزدی و من کلی از دیوونه بازی هات خندیدم
به اینکه من اینور اونور میشدم تا تو یکم آروم بگیری و اون گوجه سبزم نپره تو گلوت
به این که تو بهترین قسمت امروز بودی :)
هیچ وقت عوض نشو فسقلی :*****
پ.ن: خواهر بزرگ بودن یکی از بزرگ ترین نعمت های خداست!