لب :) خند بزن

نیشتو تا بنا گوشت باز کن! همین الان :)

لب :) خند بزن

نیشتو تا بنا گوشت باز کن! همین الان :)

معرفی کتاب!

__شروع __

تا چند وقت پیش، فقط یک موجود مجرد و علاف بودم. اما از امروز که زندگی مشترکم را با تخمک شروع کرده ام، همه چیز برایم کاملاً هدفمند شده است. برای مسکن، فعلا رحم را برای چند ماه اجاره کرده ام...  البته به محض تمام شدن مهلت، احتمالاً صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم میگذارد توی کوچه!

...

__ فرق اینجا آنجا!__

داشتم با خودم فکر می کردم سوای مباحث فیزیولوژیک، اگر قرار بود ما جنین ها به جای رحم مادر در جایی از بدن پدر ها زندگی میکردیم، چه اتفاقاتی می افتاد :

_احتمالا در همان هفته اول حوصله شان سر میرفت و سزارین می کردند.

_کشوی میزشان را از طریق هل دادن با شکمشان می بستند

_ اگر ویار می کردند، باعث قحطی می شدند

_ به خاطر بی توجهی،تا لحظه زایمان هم سراغ دکتر نمی رفتند و احتمالا در اداره وضع حمل می کردند

_ اگر بچه توی شکمشان لگد میزد، آنها هم فورا توی سرش می زدند تا ادب شود

...

بخش هایی از کتاب  بامزه ی "مغز نوشته های یک جنین" نوشته ی "مهرداد صادقی"