لب :) خند بزن

نیشتو تا بنا گوشت باز کن! همین الان :)

لب :) خند بزن

نیشتو تا بنا گوشت باز کن! همین الان :)

ذکر امروز :صد مرتبه آخیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــش!

من همین الان برگشتمممممم :دی

خب از اولش بذارید بگم: صبحش سه چهار بار رفتم دستشویی :دی

بعد رسیدیم دانشگاه و غزال و ستاره رو دیدم و طبق عادت چندین ساله ی ستاره قبل از امتحانا و آزمون ها ازم پرسید مهرنوشو کی کشت :||||| بچه جان ول کن دیگه :|

رفتیم تو و جاگیر شدیم و کلی با دوستان خندیدیم!!! محدثه نمیرفت سرجاش بشینه که! وایساده بود به مسخره بازی

اها راستی من کلا توی تصوراتم از اون لحظه ای که دارم کنکور میدم، همیشه سمت چپم دیوار بوده! و صندلی امروزم هم دقیقا سمت چپش دیواربود. مررردم از ذوووق! شاید 20،30 تا صندلی از 520 تا این شرایط رو داشت و من یکیشون بودم ^_^

حدود 2 دقیقه به 8 بود که یهو خانومه از پشت بلندگو گفت:

"داوطلبان گرامی..."

ما همه دلا شدیم سوالو برداریم

" برای شادی روح حضرت امام خمینی و شهدای اسلام صلوات بفرستید "  :||||

مام دست خالی اومدیم بالا! دوباره گفت 

"داوطلبان گرامی..." 

دوباره همه دلا شدن

"لطفا مشخصات خود را با پاسخبرگ تطبیق دهید" 

 مرده بودیم از خنده :)) یکی قهر کرده بود میگفت من دیگه سوالا رو برنمیدارم :دی

و بالاخره کنکور آغاز شد.  عمومیا خیییییلییی راحت بودن! ادبیات مخصوصا! 

اختصاصی ها هم خوب بودن ولی شیمی 5،6 تا ازین چند موردیا داشت!  

و در کل :

____ کنکورم رو خیلی خوب دادم ____

:)