لب :) خند بزن

نیشتو تا بنا گوشت باز کن! همین الان :)

لب :) خند بزن

نیشتو تا بنا گوشت باز کن! همین الان :)

اسباب کشی:)

با صاحب خونمون اصلا رفت و آمد نداشتیم، نهایت سلام علیکمون یه سلام حال شما ی کوتاه بود اگه اتفاقی تو حیاط میدیدمشون. نهایت مرام گذاشتنمون هم این بود که گاهی کرایه اتوبوس های همو حساب میکردیم. یا مثلا اگه کلید نداشتیم، درو برا هم باز میکردیم! 

یه مرد جا افتاده ی حدود60 ساله و خییلی با شخصیت و خانومش و سه تا پسر و یه دختر! 

تو این دوسال حتی سه تا پسراشو شاید ندیده باشم!  هر بار که میدیدم یکیشونو بنظرم جدید میومد :))

اونوقت امروز که داشتیم میرفتیم اون آقای 60 ساله اومد از زیر قرآن ردمون کرد و وقتی با بابام روبوسی کرد یهو دیدیم داره گریه میکنه!!!!!

حالا ما چهار تا دو نقطه خطیم که چراااا؟!؟! مگه اصلا میدیدی ما روووو؟!؟! :))))

و در آخر یکی از پسراشون اومد خدافظی کنه با کله رفت تو در :))) یعنی سرش خورد به چهار چوب در ورودی! گفته بودم خیلی بلندن نه؟! 

من مرررردم تا جلو خودمو بگیرم نخندم :دی 

الان هم دلیجانییییم. اثاثا رو خونمون خالی کردن تقریبا، منتظریم که بیان خونه مامان بزرگم نهار بخوریم بریم بالا

فعلا هم تو همین طبقه ی بالا ی خونه ی مامان بزرگم میمونیم تا یکم پول دست پدر بیاد و اونور رو کابینت کنیم و بریم اونجا ایشالا :)

+ seen کردن و جواب ندادن خیلی کار زشتیه! ولی درمورد پسر دایی پررو، حقشه واقعا :|

+ اتفاقات جدید بین من و پسر داییم : بلاک و بلاک بک :)))))